سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی تو مهتاب (یکشنبه 87/9/3 ساعت 6:19 عصر)

بی تو مهتاب شبی،باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم،خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم،گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید!
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم،
تو،همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه،محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشهء ماه فروریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید،تو به من گفتی:
ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند برین آب نظر کن
آب،آیینه عمر گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی،چندی ازین شهر سفر کن
با تو گفتم:حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر،لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی،من نرمیدم،نه گسستم…
باز گفتم که:تو صیادی و من آهوی دشتم
تا بدام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم،نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت…
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که:دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم،نرمیدم.
رفت در ظلمت غم،آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم…
بی تو،اما به چه حالی از آن کوچه گذشتم





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 42 بازدید
    بازدید دیروز: 15
    کل بازدیدها: 12799 بازدید
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •